آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 11 روز سن داره

***فتبارک الله احسن الخالقین***

مشهدی آیدین برگشت

1391/11/3 11:01
نویسنده : مامان آیدین
868 بازدید
اشتراک گذاری

 

  • بالاخره جمعه هفته پیش برگشتیم خونمون ولی این چند روزه مامانی انقدر کار داشت که نتونست چیزی برات بنویسه. فدات شم که این روزا بازم شیرین تر شدی همه زندگی من. دوشب اردبیل و آستارا بودیم با خاله ملکه عمو رضا و خاله شیما ..خیلی بهمون خوش گذشت ولی ناناز من پسر گلم تو هوای شرجی خیلی اذیت می شد برای همین روز سوم که با خاله اینا خداحافظی کردیم (اونارفتن خونه خودشون دیگه) و ما راهی شدیم دیگه زیاد نموندیم شمال و یکسر رفتیم تا برسیم مشهدو بالاخره رسیدیم اول رفتیم خونه عموعباس و بعدش خونه عمه مهین و بابابزرگ و.... خوش گذشت بهمون ...مخصوصا عروسی که خیلی قشنگ بود البته فردای روزی که رسیدیم رفتیم پابوس امام رضا و پسرم مشهدی شد عزیزم با عشق بردمت دیدن امام هشتم خیلی خوشحال بودم از اینکه تو حرم امام رضا پسر کوچولوی نازم بغلم بود امیدوارم اما رضا علیه السلام هم پذیرفته باشن تو زائر کوچولو رو. اونجا همه عاشقت شده بودن که اینقدر خوشگل و آروم و ساکتی.حتی تو خیابون و فروشگاههای اونجا هم داستانای اینجا رو داشتیم تو شهر خودمون همیشه بیرون که می ریم مخصوصا جاهای عمومی و فروشگاهها همیشه یکی هست که بخواد بغلت کنه و یا بوست کنه(البته من دوس ندارم هر غریبه ای تو رو ببوسه اما وقتی کسی می خواد ببوستت دلم نمیاد دلشو بشکنم)قوچان هواش خیلی سرد بود رفته بودیم تو یه فروشگاه بچه گونه که برات کلاه بگیریم علاوه بر فروشنده ها که داشتن باهات بازی می کردن یه خانوم بارداری هم با مادرش اومده بود خرید سیسمونی که به مامانش گفت و مامانش تو رو از بابا گرفت و داد بغل دخترش و خانومه با عشق بغلت کرده بود و داشت باهات بازی می کرد.تو حتی تو حرم آقا هم مشتری جمع کرده بودی دور خودت یه دخمل کوچولوی خوشگل و مامان مهربونش که از مشهد بودن .البته مامانی برای من و بابا اینا داستانای تکرارین فقط یکیشو برات نوشتم که بدونی بچه بودی چه جیگری بودی همش دل مردم و می بردی و من همش مجبورم تن تن برات اپسند بسوزونم البته اونجا هم عمه مهین و زن عمو و زن آقا هم برات اسپند دود می کردن. خوب دیگه جونم برات بگه که عروسی هم حسابی خوش گذشت مخصوصا که تو هم حسابی یاکت بودی و تو اون سروصدای بلند همش خوابیدی جیگرتو بخووووووورم ممن. و بالاخره بعد دو هفته برگشتیم خونمون. و به قول خاله شیما هیچ جا خونه خود آدم نمی شه.
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

حسينيه علي اصغر
25 مهر 91 14:39
خدا تنها پنجره ی امیدی است که هیچ گاه بسته نمی شود...

تنها کسی است که با دهان بسته هم می شود صدایش کرد...

با پای شکسته هم می شود سراغش رفت..

تنها خریداری است که اجناس شکسته رابهتر بر می دارد...

تنها کسی است که وقتی همه رفتند باز هم می ماند...

وقتی همه پشت کردند آغوش می گشاید...

وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود...

و تنها سلطانی است که با بخشیدن دلش آرام می گیرد ونه با انتقام گرفتن!

خدا را برایت آرزو دارم...

==========

سلام
خوبي
به روزم
تشريف بياوريد
ياعلي اصغر


ممنون خاله....چشمممممممممممممممممم
دخترك تنها
26 مهر 91 1:34
چه بچه نازي ووووووووووووووووويي


مرسییییییییییی
رضوان مامان رادین
1 آبان 91 23:10
ممنون که به ما سر زدیدوآبدین جونو ببوسید.
پوپک
2 آبان 91 8:44
الهی قربونت برم مشهدی آیدین هم که شدی زیارتت قبول نازنازکم خاله رو هم دعا کردی تو یکی مثل خودت براش بده مطمئنم که از امام رضا خواستی ....

مامان آیدین عزیزم ممنونم که برام پیام گذاشتی منم افتادم تو مرحله درمان میکرو ایشالله اگه مشکلی پیش نیاد و همینطور بخوبی ادامه پیدا کنه انتقالم می افته اواسط آذر برام از ته دل دعا کن می دونم که از یاد دوستای عزیزم نمی رم در مورد آپ کردن وبم تصمیم گرفتم تا نی نی نیاد وبم رو به روز نکنم ایشالله به امید روزی که خبر مامان شدنم رو تو وبم بدم قربونت برم برام دعا کن یادت نره


سلام خاله پوپکم
آره خاله ئجون دعات کردیممممممم هر دوتامون
ان شاالله زود زود نی نی میاد تو دل مامانیش
به امید خدا


دخترک تنها
3 آبان 91 13:58
چه بچه نازي ووووووووووووووووويي
حسينيه علي اصغر
5 آبان 91 20:19
وقتش رسيده است كه پر در بياوری از راز خنده ي همه سر در بياوری وقتش رسيده است كه با روضه های خشك اشكی ز چشم چند نفر در بياوری وقتش رسيده است كه موسی شوی و باز از نيل تا فرات جگر در بياوری خود را به روی تيغ كشاندی كه جنگلی از زير دست های تبر در بياوری تو يك تنه حريف همه می شوی و بس از اين قماط ، دستی اگر در بياوری تو از نوادگان مسيحی ،‌بعيد نيست از خاك ،‌مشك تازه و تر در بياوری در این کویر خار گل انداخت گونه ات گفتی کمی ادای پدر در بیاوری لب میزنی به هم که بخوانی ترانه ای اشکی به این بهانه مگر در بیاوری ====++++ بسم الله الرحمن الرحيم سلام بزرگوار ممنون از حضور شما در حسينيه علي اصغر نورديده شما در سايه شاهزاده والاتبار باب الحوائج حضرت علي اصغر (ع)
مامان ترانه
5 آبان 91 20:37
زیارتت قبول خاله حاج آقا شی