آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

***فتبارک الله احسن الخالقین***

شاهکارهای جدید جوجوی مامان...........واکسن شش ماهگی رم زدیم

1391/11/3 11:01
نویسنده : مامان آیدین
1,346 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز صبح زود که برای نماز بیدار شدم از فرصت استفاده کردم و اومدم تا برای گل پسرم از شاهکارا و اتفاقات جدید بگم.

اول اینکه سه شنبه طبق معمول برای چک آپ قبل واکسنت رفتیم پیش دکتر صادقی...دکترت تا رفتیم تو و دیدت گفت دیگه بزرگش کردین امروز فردا زنش هم می دین ها...بعد هم معاینه کردت که حالت خدا رو شکر خوب بود و مشکلی نبود برا واکسنت و بعد هم در مورد حساسیتی که داری و تغذیه ت با دکترت مشورت کردم. 5 شنبه بردیمت مرکز بهداشت و واکسن رو نوش جان کردی مامان ...اولش که داشتن قد و وزنت رو می گرفتن می خندیدی و کیف می کردی ولی وقای واکسن رو زدن الهی بمیرم کلی گریه کردی و اشکت چشای نازت اومد.. فدای پسرم.....وزن گل پسرم با لباسها و پوتین هاش 9 کیلو شد ماشالله به جوجوی تپلم.

 

5شنبه و جمعه حسابی نق زدی و حالت اصلا خوب نبود دیروز هم که شنبه بود تعریفی نداشت حالت.الان هم باز بیدار شدی و داری نق می زنی برم یه کم بهت برسم بعدش میام و برات می نویسم.

 

خوووووب اومدم مامانی.از ماجرای واکسن که بگذریم می رسیم به پسر گلم در این یک هفته ای که گذشت و پسرم خیلی آقا شده.

 

 

پسر گلم الان دیگه کامل غلت می زنی از این سر حال تا اون سر. البته قبلا هم چندتایی رو به مصیبت غلت می زدی ولی الان مثل آب خوردن این کارو می کنی و اینکه یواش یواش داری رو بازوی راس غلت زدن هم یاد می گیری(قبلا فقط به چپ رو بلد بودی) گاهی وقتا موقع غلت زدن همچین سرت رو می کوبونی این ور اون ور که صداش تا آشپزخونه میاد...یه بار هم سرت رو زدی به میز کامپیوتر اما جیکت درنیومد الهی فدای پسر قوی خودم.

الان می تونی خودت بشینی البته گاهی وقتا می افتی و خودم باید مواظبت باشم وقتی می شینی.

چند وقتیه که وقتی به پشت می زاشتیمت زمین با پاهات فشار میدادی و خودت رو از طرف سر جلو می کشیدی که الان دیگه اوستای این کار شدی و به این روش می تونی تو تموم خونه بگردی البته بگم بهترین مانورت مال دیروز بود که وقتی داشتم با تلفن حرف می زدم تو رم به پشت گذاشتم پیش خودم رو زمین که بازی کنی و تو شروع کردی به رفتن ههههههه 5 دقیقه هم نشد که خودت رو رسوندی اون سر حال . نزدیک به 7 متر رو تند تند رفتی الهی فدات شم چه کیفی هم می کردی بعد هم دمر برگشتی رو شکم و هر چی دست و پا می زدی از اینکه نمی تونی بری شاکی می شدی و داد می زدی.

هفته پیش یه شب طبق معمول که رو تخت ما بازی می کنیم با هم رفتیم تو اتاق که بازی کنیم کلی باهات بازی کردی و حسابی داشتی می خندیدی و ازت فیلم می گرفتم بعدش بابا هم با صدای خنده هات تلوزیون رو رها کرد و اومد پیشمون تا دیدیش مثل همیشه ذوق زده تر شدی و صدات بیشتر شد انقدر خندیدی که دیگه موقع خندیدن صدای شبیه گریه در می اوردی. آیدینم من و بابات مرده بودیم از خنده تازه بعدشم که دیگه صدات گرفته بود از خنده فیلمو استوپ کردم و بلندت کردیم که بسه پسرم و شروع کردیم به دیدن فیلم که دیگه این بار خم شده بودی رو دوربین و با دیدن فیلمت بازم شروع کرده بودی به خندیدن ...فدات شم که اینقدر شیرینی.

این روزا همه جا رو حسابی و با کنجکاوی کامل دید می زنی...پیش تو که نمی تونیم هیچی بخوریم تا می بینی داریم چیزی می خوریم دست و پا می زنی و درآوردن صدای هوووووو هوووووو که لباتم غنچه می کنی می گی منم می خوام...فدات شم زبون نداری اما تقریبا دیگه متوجه همه حرفات می شم.

راستی دیروز به علت پاره ای مسائل مجبور شدیم ماشین رو بفروشیم بی ماشینی اونم با تو خیلی سخته... من ناتراحت شدم اما پیش بابا به روم نیاوردم...بابا جون خودش ناراحت بود و هی بهش دلداری دام که یکی بهترشو می خریم و برام سخت نیست اصلا

دیشب که اومدن ماشین رو ببرن منم داشتم یه حلوایی که از خاله بانو تو نی نی سایت طرز پختش رو یاد گرفته بودم درست می کردم خوشمزه شد حلوام بعدشم به بابایی گفتم که اینم حلوای ماشینمون بود...تو هم که تا بشقاب رو تو دستم دیدی اول تند تند از خوشحالی دست و پا زدی بعدشم که دیدی خودمون داریم می خوریم و بهت نمی دیدم شروع کردی به هووو هوووو کردن با یه لحن درخواست التماس آمیز ..الهی قربونت برم من که دیگه مجبور شدیم بهت از این حلوا بدیم بخوری و خیلی هم خوشت اومد.

تصمیم گرفتم از این به بعد شبا پوشکت نکنم که پاهات هم راحت باشن و این که تازگیا بعضی وقتا بعد حساسیت میدن پاهات. چون شبا معمولا جیش نمی کنی تا صبح. بار اول که باز گذاشتمت زیرت زیرانداز بلندت رو انداختم و هر وقت هم که می خواستم شیرت بدم می زاشتم رو زیرانداز کوچیکه (این زیرانداز ها رو عزیزمامان برات درست کرده که خیلی راحتن) تا صبح جیش نکرده بودی صبح بردمت حموم و جیشت گرفتم که کردی ههههه اما روز دومش ساعت شش صبح حسابی سیل بارون کردی دیروز دوتا زیراندازا رو شسته بودم هنوز خیس بودن برا همین جور دیگه ای بازت گذاشتم به این روش که داخل شورتت فقط یه پوشک معمولی گذاشتم نه پوشک کامل و زیرت هم تشک دم دستی رو انداختم ولی تو بازم جیش نکردی تا صبح که همین چند دقیقه پیش که گفتم می رم بهت برسم ورداشتم گرفتمت واسه جیش کردن که کارتو کردی و پوشکت کردم گذاشتم لالا کردی نازم.

خوب فعلا همینها رو داشته باش تا بعد

راستی یادت نره پسرم بابای شما بهترین بابای دنیااااااااااااااااااااااااااااس

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان ندا
29 آبان 91 13:52
سلام آینازی هر دفعه که این نباتو میبینم بیشتر دوسش دارم ماشاله خوب بهش رسیدی یه بوس گندهههههههههه
زهره مامان آریان
30 آبان 91 0:31
ماشالله کلی پیشرفت کردی ها.چه خوب که شبا جیش نمی کنه.آریان هنوزم که هنوزه شبا کلی جیش می کنه و هنوز نتونستم پوشک شبش رو بگیرم.
زهره مامان آریان
30 آبان 91 0:31
انشالله یه ماشین بهترشو میخرین.واقعا با بچه کوچیک بدون ماشین سخته.
خوبیش این بود که پسریمون حلوا خورد.نش جونت


سخته ولی چه میشه کردددددددددد
مرسی که بهمون سر میزنین
یه دوست
1 آذر 91 14:48
سلام ببنید خواهر این بچه فردا میخواد بره بشه یه کاره این مملکت بعدش ردش میکنند میره میبینه چن از بچگی همه اطلاعاتش داخله نت هست
درسته خوبه اینا ولی برایه اینده خیلی بده مثل من
رفتم جایی استخدامی گفتم عکس از همه سنی داخل نت هست الانم بیکار این بچه فردا شما رو سر زنش میکنه
از ما گفتن
خدا همه براتون نگهش داره بای یه دوست


واقعااااااااااااااااااااا
چقدر بد
من متاسفم براتون
خوب چرا عکساتون رو از من ور نمی دارین؟
حالا تا این بچه ها بزرگ شن جمعیت جووون کلی کم میشه و کار براشون زیاده این خود ماییم که نسل سوخته ایم و همه بی کار
رو حرفتون فکر می کنم شایدم رمزگذاری کردم وبشو
مریم
2 آذر 91 8:51
وای چه جیگری شدهههههه


مرسی خاله مریمش
مامان کاوه
2 آذر 91 10:09
عزیز دلم..... خوشگلم


آیناز جون مطمئنی این طلا پسره..... فداش بشم خیلی نازه بزنم به تخته عزیزم .... چه خوب کاری کردی عکسشو گذاشتی هر چند لازمه بعدش حتما اسپند دود کنی اما دلم باز شد لبخند قشنگ....

در ضمن خیلی تمیز و دسته گله ...آفرین به تو که از حالا جیششو میگیری......


مرسی عزیزم خیلی لطف داری گاوه کوچولوی شما نازتره
عزیزم الان دیگه شبام پوشکش می کنم چون تازگیا خیلی ادا درمیاره تا بخوابه به زور می خوابونیمش قبلا تا می زاشتم تو تختش خودش لالا می کرد

حسينيه علي اصغر
4 آذر 91 1:48
چرخید خدا دور سر تو زد بوسه به زخم پیکر تو والله که کشتی نجات است قنداق علی اصغر تو ++ سلام و درود
حسينيه علي اصغر
4 آذر 91 1:48
به روزم
حسينيه علي اصغر
4 آذر 91 2:04
چرخید خدا دور سر تو

زد بوسه به زخم پیکر تو

والله که کشتی نجات است

قنداق علی اصغر تو

++


سلام و درود به روزم




سلام بر علی اصغر شش ماهه

نیر
12 آذر 91 22:58
عزیزمممممممممم
گلمممممممممممم
عشقمممممممممممممممم
مارآلیممممممممم
ماشالله هزار ماشالله


مرسی خاله جونش

الناز مامان امیرمهدی
13 آذر 91 8:57
وای خدا جون چقدر نازهههههه
خدا حفظش کنه

مرسی عزیز
آتــریـسـا جـون
20 آذر 91 12:28
چه چشمای خوشملی داری تو پسر البته اینم بگم ماشالله چشم نخوری ایشالله راستی به آتریسا جون منم سر بزنی خوشحال میشم
مامان کوثری
21 آذر 91 16:55
سلام ممنونم از اینکه عکس های گل پسرتون رو برامون فرستادین عالی بود عکس ها هزار ماشاالله
mahsa
25 آذر 91 15:26
ممنون ک به وبم اومدین بااجازتون دوس دارم وبلاگ آیدین جون تو وبم باشه ولینک کنم ک هرچنوقت،بیامو سری بزم بازم ممنون