آیدین و شلوغ کاریهاش
پسر گلم این روزا حسابی دیگه احساس استقلال می کنه در مورد همه چی بلده مخالفت کنه مخصوصا لباس پوشوندنش یا پوشک کردنش یا وقتی می زاریمش تو روروئک و آقا دوس نداره پاهاش رو به هم قفل می کنه و داد می زنه همین طور در مورد پوشک کردن....گاهی وقتا حرصم می گیره مامانی از این کارات ولی خوشحال از اینکه پسرم اینقدر بزرگ شده ناخوداگاه یه لبخند رو لبم می شینه قربونت برم که از وقتی اومدی همه روزام پر شادی و لبخنده.
این روزا یه اخلاق گل از خودت بروز میدی اونم این که وقتی می ریم خونه کسی یا یکی میاد خونمون با دینش بال در میاری از خوشحالی ...خیلی اجتماعی شدی افرین گل پسر
دیروز آوردم آویز تختت رو که چند وقتی بود برداشته بودم نصبش کردم قبلا عکس العمل چندانی بهش نشون نمیدادی جز نیگا کردنش ولی حالا با دینش خوشحال شدی بعد که عروسکا می چرخیدن با چشات دنبالشون می کردی و بعدشم سایه شونو رو دیوار با تعجب نیکا می کردی و بعد دستتو دراز می کردی و خودتم می کشیدی بالا که بگیریشون بعدهم که نتونستی بگیریشون قیافت دیدنی بود هههههههه...ازت فیلم و عکس گرفتم که در ادامه خواهی دید....ولی اول یه عکس از شب یلداو چند تا عکس از اوایل ماه هشتم بعدشم عکسای دیروز پسملی من.
اینم عکس از ماجراهای دیروز آیدین و آویز تختش
اینم آیدین و دخترعمه ش سوین