ایام محرم....آیدینم حسینی شد.....پایان 7 ماهگی آیدین
اول تسلیت...به خاطر محرم و شهادت امام حسین و یاران و خانواده اش و زخمهایی که همیشه به دلمان خواهد ماند....مامان جان میدونم تا سنت به جایی برسه که بتونی اینا رو بخونی محرم کاملا تو ذهنت و قلبت نفوذ کرده و میدونی امام حسین کی بود و محرم یعنی چه؟ من تا می توانم برایت خواهم گفت از امام حسین و از علی اصغر شش ماهه و مادر دل خونش......پسرم سعی کن همیشه حسینی باشی
ایام محرم رسید طبق قراری که با دلم گذاشته بودم باید پسر کوچولوم رو می بردمش مراسم علی اصغر شش ماهه.....اما متاسفانه قسمت ما نشد ما فقط تا دم در رفتیم و بعدش مراسم تموم شد خیلی زود ....تو شهر ما مراسم ساعت 9 صبح شروع می شد من و بابا ساعت 9:30 ایدین رو از خواب بیدار کردیم تا برسیم مسجد ساعت 5 دقیقه به 10 شده بود اما مراسم تموم شده بود کلی افسوس خوردم....ان شاالله سال دیگه مامان جان
امروز رفتی تو ماه هشتم...هنوز خبری از دندونات که تو لثه هات دیده می شن نیس اما خودت کلی بلا شدی دیگه یواش یواش خونه مامان رو به هم می ریزی با روروئک دور خونه می چرخی و هر چی گیرت بیاد می کیشی لباسای رو آیز....کاور مبلا...چادر مامان وقتی داره نماز می خونه
هر چی می بینی می خوای باید بدیم دستت اگرم بگیری داد می زنی و گریه می کنی خیلی لوس شدی
دیگه برا اینکه بخوابونیمت باید کلی تو بغلمون بچرخونیمت تا بخوابی مثل قبلا ها خودت نمی خوابی
قربونت برم که کلی هم خوش خوراکی و همه چی می خوری حسابی ولی امان از این حساسیت لعنتی
دیگه پسرم الانم قشنگ می شینه و با اسباب بازیاش بازی می کنه
و دو سه روزه صداهای ناز درمیاره مثل حرف زدن مثلا میگی أ د َدَ َدَ
انقدر دوس دارم این صداهاتو با اون صدای نازک و نازت الهی به قربونت برم من