آیدین در 9 ماهگی
پسر گل خودم ٢٠ همین ماه رفت تو ماه نهم زندگیش...
گلکم حسابی شیرین شدی دیگه ....به قول بابا این دوران شیرین ترین دورانه کودکیته.....الان دیگه می تو نی ٤ دست و پا وای ایستی اما واسه رفتن هنوز مشکل داری ..میری اما نه اصولی پاهات رو میاری جلو نوبت دستات که می رسه خودتو با سینه پرت می کنی جلو...الهی قربون اون زانوهات که حسابی قلمز می شن ..البته برات زانوبند گرفتم که پاهای مرمریت چیزیشون نشه.
مامانی با روروئکت همه خونه مامانو به هم میزنی رومیزی رو می کشی و وقتر میارمت این ور می زنی زیر گریه
برگای گل مامان هم از دستت در امون نیستن می کشیشون می کنی و می خوریشون
الهی فدات شم حسابی خوش غذایی همه چی دوووس داری جز زرده تخم مرغ..موقع خوردن هم خودت می گی هــــــــــــــــــــــــــــــــــــم.
آخ آخ بگم از نشستنت که الانم هخمین جوری که می گم نشستی پاتو میاری می ندازی رو این یکی پات...دلم می خواد بخورم پاهات رو
دیروز عصری واسه حساسیتت بردیمت پیش دکتر خشابی....خدا رو شکر دکتر گفت چیزی نیس و آلرژی جدی نداری دکی گفت دیگه نبوسیمت اما بابایی می گه آخه ما چطوری این جیگرو ببینیم و نبوسیم راس می گه خوب من که نمی تونم روزی هزار بار می بوسمت همه وجودمی ...اما اون جا هم با اینکه بچه زیاد بود تو باز جلب توجه کرده بودی حسابی...تو داروخونه هم همین طور .هر کی می بینتت دوس داره ازت عکس بگیره.
آقا جون، عزیز مامان و خاله ها رو حسابی می شناسی و بادیدنشون بال در میاری.بغل همه می ری حتی غریبه هایی که برای بار اول می بینیشون..خیلی خون گرمی مامان .فکر کنم تو این مورد به بابایی رفتی
حسابی خوش اخلاقی و وقتی می خوام برم بیرون یا خاله میاد خونه پیشت می مونه یا می برمت خونه عزیز مامان بدون اینکه اذیت کنی یا گریه کنی با عشق و علاقه می مونی و بازی می کنی.
عاشق تلفنی..وقتی تلفن خونه زنگ می زنه خوشحال میشی و زودی نیگام می کنی ...تو روروئک که باشی می دوی طرف گوشی...وقتی گوشی رو میزارم دم گوشت به صدای طرف مقابل گوش می دی از خودت صدا در میاری..وقتی هم حرف می زنم با گوشی می گیری از سیم و می کشی طرف خودت دیگه منم رفتم برات یه گوشی تلفن گرفتم که خیلی هم ازش خوشت میاد.
اینجا هم دارم برگای گلدون مامانی رو می خورمممممممم به به چقدم خوشمزه س. تازه شم ماجرا به این جا ختم نمیشه بابام از دست من اون برگ رو از تهش کند که من دیگه نخورمش منم از اون ور یه برگ دیگه انتخاب کردم حالا دیگه با این یکی برگ ور می رم همش...آی مامانم هم از دستم عصبانی میشه وقتی به گلش دس می زنم ههههههه
سبدمو مامانم گذاشته بود بین بوفه و میز Tv رفتن درش بیارم باهاش بازی کنم هی کله م می خورد به بوفه . آخر مامانم اومد دادش بهم.
وقتی هم خسته شدم یه استراحتی می کنــــــــــــــــــــــــــم
بعضی وقتام دوس دارم انگشتامو بخورم.....همش گشنمه مامانم بهم هیچی نمیده بخورم آخه
اینم 4 دست و پا رفتمه
این همون طرز نشستنمه که مامانم خیلی دوس داره.
این عکسا رم مامانم ازمن و دوستم گرفته همین جوری...دوووووس داره ازم عسک بگیره همش