آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

***فتبارک الله احسن الخالقین***

آیدین هر روز بهتر از دیروز×××××××××××دوتا مروارید سفید و ناز

دقیقا یکشنبه هفته پیش بود که متوجه شدم دندون پسرم به اندازه یه نقطه سفید شده و روز بعدش بیشتر شده بود سفیدی و قرار شد برای روز سه شنبه همزمان با بعثت رسول گرامی برای پسر گلم آش دندونی درست کنیم عزیزمامان  و خاله شیما صبح اومد خونمون دیشلیق درست کردیم برای شب هم اقا جون و دایی اومدن و یه جشن خیلی کوچولو به مناسبت رویش دوتا مروراید پایینی پسرم داشتیم ...آیدینم پسرگلم ان شاالله هیچ وقت دندون درد نگیری مادر....اما اون روز برای عکس انداختن اصلا همکاری نکردی عزیز پسر گلم الان دیگه ٤ دست و پا میره در حد المپیک الهی ....مامان جان مدام باید چشمم بهت باشه یه جاهایی سرک می کشی که کوپ می کنم از نعجب...مثل پیشی کوچولوها از همه جا رد میشی و ه...
15 بهمن 1391

مشهدی آیدین برگشت

  بالاخره جمعه هفته پیش برگشتیم خونمون ولی این چند روزه مامانی انقدر کار داشت که نتونست چیزی برات بنویسه. فدات شم که این روزا بازم شیرین تر شدی همه زندگی من. دوشب اردبیل و آستارا بودیم با خاله ملکه عمو رضا و خاله شیما ..خیلی بهمون خوش گذشت ولی ناناز من پسر گلم تو هوای شرجی خیلی اذیت می شد برای همین روز سوم که با خاله اینا خداحافظی کردیم (اونارفتن خونه خودشون دیگه) و ما راهی شدیم دیگه زیاد نموندیم شمال و یکسر رفتیم تا برسیم مشهدو بالاخره رسیدیم اول رفتیم خونه عموعباس و بعدش خونه عمه مهین و بابابزرگ و.... خوش گذشت بهمون ...مخصوصا عروسی که خیلی قشنگ بود البته فردای روزی که رسیدیم رفتیم پابوس امام رضا و پسرم مشهدی شد عزیزم با عشق ب...
3 بهمن 1391

عید قربان مبارک

عزیزم جمعه عید قربان بود و ما به بزرگترا سر زدیم مثل همیشه..ولی این دفعه یه فرق خوشگل داشت و اون این که آیدینم هم باهامون بود و همه از دیدنش ذوق می کردن و خوشحال می شدن فدای پسر کوچولوم که اینقد همه دوستش دارن. مامانی این روزا خیلی دیگه می فهمی از اینکه به چیزای مختلف واکنش نشون می دی من و بابا همش هیجان زده ایممم چقدر شیطون شدی جیگرم...خیلی باحالی خونه هر کی می ریم اولش خیلی آروم و ساکتی و همش خونه رو نیگا می کنی با آدما بعد که یه شناخت کلی به دست آوردی شروع می کنی  به جیغ و داد و شلوغ کاری دو سه روزه متوجه شدم که می تونی خودت وسایل و اباب بازیاتو از رو زمین ورداری قبلا باید خودم می دادمشون دستت پنج شنبه با ...
3 بهمن 1391

آیدینم نیم ساله شد××××××××××××هورااااااااااااااااااااا

  گل من امروز نیم ساله شدی مبارکهههه ناناز مامان چقدر زود گذشت این شش ماه و با یه چشم به هم زدن شش ماه بعدی هم می گذره و پسر گلم یه ساله میشه وای خدااااااااااااا چقدر خوشحالم. پری روز با بابایی موهاتو کوتاه کردیم خیلی لذت بخش بود برامون...اولش می خواستیم ببریمت آرایشگاه ولی بعد بابایی گفت پسرم اروم نمی شینه و این 4 تا تلتو خودمون بزنیم بهترهو همین کارم کردیم و بعدشم بردمت حموم.مبارکه اینم عسک از کوتاه کردن موهای پسملی اینم بعد اصلاح مو قبل اصلاح موهات این شکلی بود و تو چشات می رفت خبر دیگه برا پسرم این که خاله ثنا برات چند تا عکس خوشگل درست کرده که اول تشکر می کنم و بعدشم عکسا رو می ...
3 بهمن 1391