آیدینآیدین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 25 روز سن داره

***فتبارک الله احسن الخالقین***

روزای خیلی خیلی سختمون

1391/6/11 16:51
نویسنده : مامان آیدین
517 بازدید
اشتراک گذاری

مامان جون این چند روز گذشته انقدر بیمارستان و دکتر بردیمت که دیگه هر سه تاییمون خسته خسته شدیم من وبابا و آیدینم. امروز که می نویسم شنبه 11 شهریوره بابا رفته تبریز ..منم از صبح داشتم باهات بازی می کردم تازگیا آتیش پاره شدی آخه....انقده بازی کردیم که بالاخره من گشنم شد رفتم ناهار بخورم تو هم داشتی خودت بازی می کردی صدات رو می شنیدم تا اینکه اومدم دیدم خوابیدی ناز و معصوم...قربونت برم من...منم از فرصت استفاده کردم که خاطرات این چند وقت رو بنویسم. خوب از 5شنبه آخر ماه رمضان شروع می کنم26 مرداد ساعت تقریبا یک ظهر بود که متوجه شدم تب داری درجه حرارت 37.9 بود به بابا گفتم و زودی بردیمت بیمارستان از اونجایی که 5شنبه بود دکتر خودت نبود و بردیمت اورژانس...اونجا تبت رو پایین آوردن یا بهتره بگم آوردیم من و بابا ..چون خودمون شیاف گذاشتیم برات و پاشویه کردیم بعد که تبت پایین اومد گفتن ببریمت پیش پزشک شیفت...ایشون معاینه کردن ولی چون سرفه و عطسه و هیچی نداشتی حتی بی حال هم نبودی دکتر هم شک داشت که سرماخوردی یا خدای نکرده عفونتی چیزی داری برات دارو نوشت اومدیم خونه دیگه تا فردا صبحش همش بهت استامینوفن می دادیم البته سر ساعتش و پاشویه می کردیم نزاشتیم تبت بالاتر از 38 بره اما اصلا هم تبت قطع نمی شد دکتر یه آزمایش هم نوشته بود که اگه تبت قطع نشه انجام بدیم ما هم که فرداش دیدیم تبت قطع نمیشه بازم بردیمت دکتر و دکتر کمی بهمون دلداری داد و گفت سرما خوردی و چیزی نیست/(راستی یادم رفت بگم قبلش چند روز پیشش تو پی پیت خون بود که یه آزمایشم واسه اون داده بودی اما هنوز جوابو به دکترت نشون نداده بودیم ) و گفت که از ادرارت رو انجام بدیم بعدش دیگه روز بعد شنبه بود و دکی خودت بود بردیمت پیش دکتر صادقی ایشونم معاینه کردن گفتن سرما خوردی و آز پی پی رم دید گفت عفونت داری ولی نداشتی نمی دونم چرا گفت چون خودم تو برگه دیدم که نداری.. بعدش یه دارو انتی بیوتیک داد که اسمش آزروسین بود ما شب برای اولین بار دارو رو بهت دادیم ساعت 11 ..دیگه تبتم پایین اومده بود تو خوابیدی خودم که باز کشیک میدادم که تب نکنی باز، هرچد تبش پایین اومده بود یه ساعت یه ساعت زنگ موبایلمو کوک کرده بودم بیدار میشدم و درجه حرارت تو چک می کردم تا که صبح بعد صبحونه وقتی متوجه شدم پیشونیت جوش زده تعجب کردم که چی خوردم بچه م حساسیت داده همش فکرم مشغول بود ...راستی اون روز روز عید فطر هم بود و شنبه و یکشنبه تعطیل بود ما هم برا عید دیدنی باید می رفتیم خونه عزیز و بابا اکبر و خونه عزیز فریده بردمت اتاق لباستو عوض کنم که دیدم تموم تنت دونای قرمز دراوردی باباتو صدا کردم و بهش گفتم بابا زود فهمید از همون آنتی بیوتیک بوده دوباره بروشورو خوندیم دیدم آره نوشته اگه بثورات جلدی داد حتما بلافاصله برین پیش پزشک دیگه من داشتم دیوونه می شدم می ترسیدم عوارض دیگه ای هم بده خدای نکرده مثل عوارض قلبی یا کبدی که نوشته بود حالا روز عیدی پزشک کجا بوووود؟؟؟؟؟؟؟؟ ما معمولا می بریمت درمانگاه تخصصی اطفال که تو بیمارستان شهرمونه دکتر خودتم فوق تخصص عفونی داره و تو همون درمانگاهه اونجا برا بچه ها اورژانس دارن و روزای تعطیل و شبا هم دوتا متخصص اطفال شیفتی وای می ایستن خلاص بردیمت اونجا پیش یه متخصص دیگه..نیگا کرد آز نوشت گفت اگه زیاد شد اینا رو انجام بدین اما هیچ توضیحی نداد دیگه اومدیم خونه عزیز جون، بعد ناهار دیدم وضع بدتر شده داشتم دیوونه میشدم که نکنه عارضه بد بده دوباره رفتیم بیمارستان اینبار اورژانس اونجا بچه مو دیدن باز گفتن هیچی نیست بعد یه متخصص عمومی که اونجا بود گیر داده بود دفترچه رو بیارین براش شربت بنویسم بدین بهش ما هم بیخیال شدیم و اومدیم رفتیم خونه عزیز فریده واسه تبریک عید بعد دوسه ساعت دیگه دیدیم باز داره بدتر میشی گفتیم بریم هم آز بدیم هم دفتر پرستاری رو بریم بگیم با دکتر خودش حرف بزنن رفتیم دفتر پرستاری هرچی تمنا کردیم شماره دکترو بگیرن حرف بزنیم کسی تو گوشش نرفت تو همش گریه می کردی و سیاه میشدی منم اشکم همین جور داشت میریخت فرستادنمون پیش اون یکی متخصص شیفت این که دیگه بیشتر شبیه لاتا بود تا دکترا بدون معاینه و هیچی دوتا شربت نوشت گفت ببرین اینا رو بهش بدین حالا ما رفتیم شربتا رو گرفتیم همسری بروشورو خوند دیدیم یکی آنتی هیستامین برا حساسیت داده اون یکی هم یه دارویی که گفته نباید با آنتی هیستامین ها همزمان مصرف شود فکر کنین تازه اون آنتی هیستامین هم نوشته بود موقع اسهال نباید مصرف شه چون تو از عوارض همون انتی بیوتیک اسهال شدید آبکیه که اونم گرفته بودی به دکتر هم گفتیم اسهاله حالا ورداشته این داروها رو نوشته این دکترای مملکت ما به بابا گفتم عمرا دیگه دهن بچه م دارو نمیدم رفتیم آزمایشگاه آز بدیم بعدش بابا رفت دفتر پرستاری این بار شیفتشون عوض شده بود و بابا می گفت یه خانوم مهربون بود که به چند تا دکتر زنگ زده بود و مشکلو گفته بود اونام از اون دوتا شربتو هر کدوم یکی رو گفته بودن که بدیم همسری می گفت پرستاره خودش دیگه قاط زده بود بعد زنگ زده بود با رزدنت اورژآنس گفته بود که ما بریم پیشش اونم ببینه اگه لازم بود اونوقت تازه لطف کنن زنگ بزنن با دکتر خودش صحبت کنن دیگه رفتیم پیش رزدنت ایشون نیگا کردن تشخیص دادن این همه جوشا سیر بیماری هست و ربطی به دارو نداشته ههههههه جالبه که بعد یه شماره گرفت و صحبت کرد مثلا با دکتر پسرم داشت صحبت می کرد ایشونم گفتن این سیر بیماری هست ولی من اصلا باور نکردم سیر بماری این باشه تا حالا همچین چیزی ندیده بودم دیگه صورتت همه جاش فرمز شده بود حتی کف سرت.. بعد هم یه آزمایشم اون برامون نوشت که انجام بدیم و دوباره رفتیم ازت خون گرفتن و آز ادرار که اومدیم خونه نمونه ادرار از گرفتیم دوباره شب رفتیم بیمارستان جواب آز خون ها رو گرفتیم و نمونه ادرارو دادیم این بار آز رو بردیم پیش همون دکتری که اولش برامون آز نوشته بود و شیفت بود احساس می کنم اون بیشتر از همه حالیش بود نیگا کرد و گفت خدا رو شکر مشکلی نیست و گفت تا 48 ساعت این جوشا میرن که البته نرفتن فقط کمرنگ شدن و تازه از یه روز بعدشم دون دون رو پاهاش زده شب انقدر گریه کردی که نمی تونستی بخوابی از دلدرد فکر کنم یا درد دیگه که عوارض همین دارو بود هم داشتی. منم باهات گریه می کردم بعد این دو روز تعطیلی عذاب آور سه شنبه شد و بردیمت پیش دکی خودت تا رفتیم تو خودش گفت که از بیمارستان زنگ زدن و گفتن که چی شده و منم گفتم اون سیر بیماری هست...تعجب کردم دکتر متوجه شد و بیشتر در مورد بیماری توضیح داد و اسمشو گفت اومدم تو نت سرچ کردم دیدم راس می گه علایم همون بود شایدم نسبت به دارو حساسیت نداشتی نمی دونم ولی خیلی روزای وحشتناکی بود..هنوزم از اون روز اسهال آبکی هستی به خاطر اینم برات آز نوشت انجام دادیم و خدا رو شکر هیچی نبود عفونت هم نداشتی گفت از شیره و خودت خوب میشی. تو این چند روز انقدر عذاب کشیدم که از ته دلم آرزو می کنم خدا هیچ بچه ای رو مریض نکنه آدم دوس داره خودش صدبرابر یشتر مریض شه اما بچه ش یه خار تو پاش نره. خدایا شکرت به خاطر این همه مهری که تو دلمون قرار دادی وقتی اینا رو تجربه می کنم عاشق مامانم میشم که هنوزم خیلی خیلی دوستم داره. راستی اسم بماریت بیماری ششم بود تو مطلب بعدی اطلاعات میزارم که همه بدونن چیه و اگه بچه شون این طور شد نترسن...تو هم همون سه شنبه دیگه همه جوشات و قرمزیا رفتن خدا رو شکر.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)