واکسن 4 ماهگی آیدینم

پنجشنبه که بابایی تعطیل بود بق قرار قبلیمون باید می بردیمت واسه واکسن..صبح بابا کار اداری داشت واسه کارای خونه جدیدمون که داریم می سازیم الان خونه مون تازه رسیدیم سقف طبقه همکف ان شاالله تا یک سالت بشه خونمون درست می شه و تولد یه سالگیت رو همونجا برات می گیرم..البته اگه عمری باشه و قسمتمون شه

خوب بعدش که بابا اومد خونه حدود ساعت 11 ..من قبلش بهت قطره استامینوفن داده بودم و آماده کرده بودمت خودمم اماده شدم رفتیم که جیزت کنن خیلی ناراحت بودم برات اما چاره نبود فدات شم ..تو خونه برات شیشه تو پر کردم با نبات داغ که اگه زیادی داد زدی با اون ساکتت کنم چون تو عاشق چیزای شیرینی

رسیدیم خوشبختانه اون روز دیگه کارآموزا نبودن که مثل دفعه قبل وحشیانه بهت واکسن بزنن قد و وزنت رو گرفتن قدت 64 و وزنت 6800 بود دور سرت یادم رفت کارتت هم یادمون رفت مونده مرکز بهداشت 5شنبه باید بریم بگیریم...بعدش بردیمت اتاق واسه واکسن فدات شم اول که سر سوزن روفت تو پات اصلا به روت نیاوردی ولی بعدش همچین جیغ زدی که رنگت بنفش شد فدات شم ولب با قطره خوراکی فلج اطفال یه کم آروم شدی قربونت برم که انقدر شکمویی.....بعدش تو بغلم گرفتمت آروم شدی و تو ماشین برا حق سکوت یه کم خواستم بهت نبات داغ بدم بخوری که شیشه رو با دوتا دستات چسبیی و تا تموم شدنش ول نکردی که نکردی تا خونه همین جور داشتی می خوردی یه 60 سیسی خوردی شکموی من....

رسیدیم خونه آروم بودی این دفعه مثل دفعه قبل نبودی خداییش دفعه قبل خیلی بد بهت واکسن زدن جاش خیلی درد می کرد ولی این دفعه پاتو خیلی راحت حرکت می دادی و گریه هم نمی کردی تازه کیفت کوک بود و می خندیدی برای تبت هم که بهت استامینوفن می دادم ولی دمات هیش وقت بالای 36.8 نرفت....وای بیدار شدی الان بغلمی دارم می تایپم...کمپرس سرد و بعدش هم گرم هم سهم بابا بود که برات انجام بده.

داری گریه می کن آرومت کنم میم بقیه شو می تایپم برات